کمک به دیگران، یکی از بنیادیترین رفتارهای انسانی است که در تمامی فرهنگها ستایش شده است. از دیدگاه روانشناسی، نیکوکاری تنها به نفع گیرنده نیست، بلکه تأثیرات عمیق و مثبتی بر روان، سلامت و رضایت درونی کمککننده دارد. پژوهشها نشان دادهاند که انسانها هنگام بخشش، بخشش داوطلبانه یا فعالیتهای خیریه، احساس شادی، معنا و پیوند اجتماعی بیشتری را تجربه میکنند.
مطالعات تصویربرداری مغزی نشان دادهاند که هنگام کمک به دیگران، نواحیای در مغز فعال میشوند که مشابه با حالت دریافت پاداش یا لذت شخصی هستند؛ مانند نواحی مرتبط با دوپامین و اندورفین. به همین دلیل به آن پدیده میگویند: "Helper’s High" یا نشئگیِ یاریرسانی.
انجام رفتارهای نیکوکارانه موجب میشود فرد خود را بهعنوان انسانی مفید، مؤثر و باارزش درک کند. این احساس میتواند عزتنفس را تقویت کرده و احساس معنا در زندگی را افزایش دهد.
کمک به دیگران باعث تقویت ارتباطات انسانی و اجتماعی میشود. احساس تعلق به جامعه یا یک گروه حمایتی، یکی از نیازهای اساسی روانشناختی ماست که از طریق نیکوکاری تقویت میگردد.
مطالعات نشان دادهاند افرادی که داوطلبانه به دیگران کمک میکنند، سطح پایینتری از اضطراب و افسردگی را گزارش میکنند. حتی فعالیتهای کوچکِ نوعدوستانه، میتوانند سطح کورتیزول (هورمون استرس) را کاهش دهند.
نیکوکاری موجب میشود فرد از افکار منفی، نگرانیهای خودمحورانه یا اضطرابهای درونی فاصله بگیرد. این تمرکز بر نیازهای دیگران، نوعی بازسازی روانی ایجاد میکند که به آرامش ذهنی منجر میشود.
از دید معناگرایان مانند ویکتور فرانکل، انسان برای یافتن معنا در زندگی نیاز دارد تا ورای خود حرکت کند. یکی از راههای اساسیِ یافتن معنا، کمک بیقیدوشرط به دیگران است. افرادی که به دیگران خدمت میکنند، زندگی خود را هدفمندتر و رضایتبخشتر تجربه میکنند.
نیکوکاری، عملی دوطرفه است که هم به بهبود وضعیت دیگران کمک میکند و هم روان فرد کمککننده را تغذیه میکند. از طریق این رفتار، انسان به تعادل روانی، احساس معنا، و پیوندهای عاطفی قویتری دست مییابد. به همین دلیل، روانشناسی مدرن نیکوکاری را نهفقط بهعنوان یک فضیلت اخلاقی، بلکه بهعنوان یک عامل سلامت روان توصیه میکند.